لالاییخون گهواره کودکی مان بود
« نعره ترن »
و
عطر « روغن و آهن »
مشاممان را نوازشگر
ما بر تختهای « تراورسی » تکیه می زدیم و کردیم عیش و
گردوغبار « قطار »
بر وجودمان بود بوسه گر
آن روزها را خواستیم بگذرند!
و نیز بگذشتند به آن .
اینک آه .
آه !!
آه نیز چاره گر نخواهد بود
ایام بر باد رفته را .
اینک بر آن شدیم چاره کنیم
ایام دی و خاطرات پر مخاطره را ،
گفتیم این کنیم یا آن
تا که دریابیم
دوستان بهتر از آب روان را
گِرد آوریم یکدگر در بزمی
تا آه را سرنگون سازیم
هیچ
نیافتیم بهتر از اینترنت
این عجیب خلقه انسان را
نظرات شما عزیزان: